دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 4103
تعداد نوشته ها : 6
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
کوروش
کوروش دوم(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، معروف به کوروش بزرگ نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.


ایرانیان کوروش را پدر*[1] و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.


کمبوجیه

کَمبوجیه (درگذشت ۵۲۱ پ.م.) پسر بزرگ کوروش بود که به نام‌های کمبوجیه دوم، کمبوزیه معروف است.

طبق گفته هرودوت مادر وی کساندانه بوده است، اما کتزیاس نقل کرده که مادر وی امتیس نام داشته است. کمبوجیه پس از کوروش پدرش، به سلطنت رسید. وی برادری به نام بردیا داشت.کمبوجیه قصد لشگرکشی به مصر را داشت،اما از بیم اینکه برادرش در غیاب او پادشاهی او را بدست آورد، بردیا را مخفیانه به صورت فجیعی به قتل رساند جسد او را تکه تکه کرد.او به مصر لشگر کشید .به همین دلیل به خودلقب فاتح مصر را داد.در زمانیکه کمبوجیه در مصر حضور داشت خبر به سلطنت رسیدن برادرش بردیا را به وی دادند در حالیکه اومیدانست بردیا را پیش از این کشته بود. اما شخصی که در ایران تاج پادشاهی را به سر گذاشته بود گئومات از تبار مادیان بود و خود را بردیا معرفی کرده بود. کمبوجیه در بازگشت از مصر به ایران مرد. ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگرفشار های ناشی از از دست دادن حکومت می‌‌دانند اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مرده است ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی مانده است.او را بانی برادر کشی بر سر حکومت میدانند.بردیا را به مراتب از وی لایق تر بر شاهی نوشته اند.از خصایص او بر عادت شاهان هخامنشی میخواری و زنبارگی بوده است . بنا بر نوشته های هردوت در سفر مصر بشمار زنان پارس به آنجا برد و در مراجعت به عجله آنها را وا نهاد که تا مدتها در بازار، کنیزان پارسی خرید وفروش می شد. که داریوش بدین وضع خاتمه داد!



بردیا


بَردیا (درگذشتهٔ ۵۲۱ (پیش از میلاد)) نام پسر کوچک‌تر کوروش بزرگ هخامنشی و برادر کمبوجیه دوم بود.
کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استان‌های شرقی شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش می‌ترسید دستور کشتن بردیا را داد. هرچند برخی نیز معتقدند که کمبوجیه دستور کشتن بردیا را نداده است.
مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ (پیش از میلاد) شخصی به نام «گئوماته مغ» خود را به دروغ بردیا نامید و بر کوهی نزدیک شهر ایرانی پَیشیاوادا اعلام شاه بودن کرد. در متون تاریخی از وی به عنوان «بردیای دروغین» یاد شده است.

داریوش یکم


داریوش ، پسر ویشتاسپ، ملقب به داریوش بزرگ یا داریوش اول، سومین پادشاه هخامنشی بود. وی با کمک دیگر نجبای پارسی با کشتن گئومات مغ که به عنوان بردیا فرزند کوروش بزرگ بر تخت نشسته بود سلطنت را به خاندان هخامنشی بازگرداند. پس از آن به فرونشاندن شورشهای داخلی پرداخت. نظام شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمینهایی چند به شاهنشاهی الحاق کرد. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود. از دیگر کارهای او حفر ترعه‌ای بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن طریق به دریای مدیترانه پیوند می‌داد. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. شهرت او در غرب به خاطر وقوع نبرد ناموفق ایرانیان با یونانیان در مکانی به نام ماراتن، در زمان اوست.
خشایارشا
خَشایارشا از پادشاهان هخامنشی است. پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر کوروش بزرگ بود.
نام خشایارشا از دو جزء خشای (شاه) و آرشا (مرد) تشکیل شده و به معنی «شاه مردان» است.


اردشیر یکم (هخامنشی)


اردشیر  پسر خشایارشا ملقب به اردشیر درازدست یا اردشیر یکم پادشاه هخامنشی بود. او پس از به قتل رسیدنِ پدرش و برادرش که جانشینِ قانونی پدرش خشایارشا بود، به دستِ اردوان فرمانده گارد محافظ شاه بر تختِ شاهی نشست. یونانیان وی را با لقبِ درازدست می خواندند. از این رو در بسیاری از کتب و منابع، اردشیر درازدست نامیده شده‌است. وجه تسمیه این لقب به گونه‌های مختلف آمده‌است:
  1. او دستان درازی داشت به طوری که وقتی می‌ایستاد دستش به زانویش می‌رسید.
  2. درازدستی کنایه از قدرت زیاد و تسلط بر امور است. به خاطر تسلط او به اوضاع مملکت، درازدست نامیده شد.
از زمان اردشیر تاریخ ملی با تاریخ اساطیری ایران در هم می‌آمیزد. در بسیاری از منابع اردشیر یکم و بهمن اسفندیار یکی دانسته شده‌اند. در زمان پادشاهیِ اردشیر یکم هخامنشی در حدود سال ۴۴۱ پیش از میلاد، گاهشمار امپراتوری اصلاح شد و نامِ ماههای سال به نامهای ایزدان مزدیسنا نامگذاری شدند[۱] که تا به امروز باقی است.
وی در قلمرو سیاستِ دینی و فرهنگی و برخوردِ خود با مللِ مغلوب از سیاستِ پدربزرگِ خود داریوش بزرگ پیروی کرده است. تاریخ نویسانِ مشرق‌زمین وی را شاهی عدالت خواه و دادگستر دانسته اند. وی نسبت به مللِ مغلوب و بویژه یهودیان رافتی خاص داشت[۲]. هدایا، آزادی یهودیان، بازسازی معابدِ آنها و احترام به دیانتِ آنها نمونه ای از بزرگمنشی های اردشیر به قوم یهود است که به نامِ اردشیر پس از کوروش در تاریخِ یهودیان به ثبت رسیده است. او در عیدِ بزرگداشتِ نحمیا تامین خوراکِ همه یهودیان را در این جشن بعهده گرفت و با بودجه امپراتوری به اورشلیم فرستاد[۳]. کاتبِ ویژه دربار اردشیر در امور یهودیان عزرا بوده است. قراردادِ صلح کالیاس در زمان وی میان ایرانیان و یونانیان بسته شد. این پیمان نامه به عهدنامه کیمون هم معروف است[۴] و در آن منافعِ ایرانیان تامین شده بود. البته برخی از مورخان نیز این قرارداد را برای ایرانیان وهن آمیز معرفی کرده اند[۵]. همچنین از دیگر اتفاقات زمان اردشیر می توان به شورش مصر که سرکوب گردید و شورش مگابیز اشاره نمود.
اردشیر به روایتی در سالِ 424 پیش از میلاد درگذشت[۶] و در مجموع در حدودِ چهل و یک سال شاهنشاه بود و در زمان شاهنشاهیِ وی مردم در رفاه و آسایش به سر می بردند. پس از وی خشایارشای دوم بر تخت نشست.


سغدیانوس


سغدیانوس از شاهزادگان هخامنشی و پسر نا مشروع اردشیر یکم است. وی، برادرش - خشایارشای دوم - را چهل و پنج روز بعد از به سلطنت رسیدن به قتل رساند و خود به دست برادر دیگر داریوش دوم به قتل رسید.


خشایارشای دوم

خشایارشاه دوم از پادشاهان هخامنشی بود.
به گفته تاریخ نویسان وی تنها پسر اردشیر یکم از ملکه داماسپیا بوده که پس از مرگ پدر به پادشاهی می‌‌رسد و چهل و پنج روز بعد توسط برادرش سغدیانوس که از همسر غیر عقدی اردشیر اول می باشد به قتل می‌‌رسد. اما سغدیانوس نیز به سلطنت نمی رسد بلکه برادر دیگر وی به نام « اخس » یا « وکاهه » به پادشاهی می رسد و بعد ها داریوش دوم نامیده می شود وی نیز فرزند اردشیر اول از همسر غیر عقدی وی می باشد.


داریوش دوم

داریوش دوم (۴۲۴ تا ۴۰۴ پ.م) با نام اصلی وَهاوکا (به پارسی باستان) و بر پایهٔ آنچه یونانیان در تاریخ نوشته‌اند، اخس (به یونانی) فرزند نامشروع اردشیر یکم بود. اگرچه در مغرضانه بودن چنین صفاتی از سوی یونانیان که اصلی‌ترین دشمن ایرانیان بوده‌اند، جای شک و شبهه باقیست. او پس از شورش بر ضد برادرش سغدیانوس که برادر خود خشایارشای دوم پادشاه قانونی شاهنشاهی را به قتل رسانده بود در سال ۴۲۴ (پیش از میلاد) به تخت نشست و نام داریوش را برای خود برگزید. این پادشاه هخامنشی که یونانیان به وی فرنام حرامزاده داده بودند، نوزده سال بر ایران حکومت کرد. داریوش با خاله و به روایتی با خواهر خود به نام پریزاد که یونانیان وی را پریستاتیس خوانده‌اند، ازدواج کرد[۱] و پریزاد که زن سنگ دلی بود در دربار داریوش نقش مهمی را ایفا می‌نمود.در زمان داریوش دربار هخامنشی به اوج انحطاط خود رسید به طوریکه اداره امور به دست زنان و خواجه سرایان افتاد و پریزاد جنایتهای بیشماری انجام داد. داریوش صاحب دو پسر به نامهای اردشیر و کورش بود و بعد از وی پسرش اردشیر دوم به شاهی رسید.


اردشیر دوم (هخامنشی)

اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، پسر بزرگ داریوش دوم و پریزا بود که پس از مرگ پدر به سلطنت رسید. پس از استواری جایگاه اردشیر دوم، گرچه وی نگران مصر بود، ولی چندین سال از آن پرهیز کرد چراکه درگیری هایی در آسیای کهتر و آداک های (جزیره های) دریای مدیترانه رخ داد که مهم‌ترنی انها قرس بود. حمله ی دوباره به مصر در حدود سال 174 هخامنشی انجام گرفت که فرجامی نداشت چراکه مصر با شورشیان آسیای کهتر و قبرس متحد بود. آنگونه که پلوتارک می نویسد کادوسیان در روزگار اردشیر دوم سر به شورش گذاشتند در نتیجه شاهنشاه خود برای فرونشاندن آن بدان سرزمین شتافت


اردشیر سوم (هخامنشی)

نام نخست اردشیر سوم اُخُس بوده که تصور می‌کنند یونانی شده وهوک است، ولی وی پس از اینکه به تخت نشست، خود را در سنگ‌نبشته تخت جمشید ارتَ خْشثَر یا اردشیر نامید. چنین نوشته‌اند:،
نویسندگان یونانی دیودور و آریان،نام او را آرتاکسرک سس یا آرتاسس‌سس نوشته اند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه وی را اردشیر سوم و اُخُس نامیده. اما در برخی نوشته‌های تاریخی این شاه با اردشیر یکم اشتباه گشته‌اند.


داریوش سوم


داریوش سوم (۳۸۰ - ۳۳۰ ق. م.) آخرین پادشاه هخامنشی بود و از اسکندر شکست خورد.

داریوش سوم، که او را در کتب پهلوی «دارا پسر دارا» خوانده‌اند فرزند آرسان بوده و آرسان پسر استن و نوهٔ داریوش دوم است. بنابراین داریوش سوم نسبش با فاصلهٔ سه نسل به داریوش دوم می‌رسد و بهمین جهت او را «پسر دارا» (فرزند داریوش دوم) گفته‌اند.
هنگامیکه در زمان اردشیر سوم دربارهٔ خاندان هخامنشی و شاهزادگان آن سخن می‌رفت نام داریوش بر زبان نمی‌آمد. به این معنی که او را بچیزی نمی‌شمردند و اردشیر سوم وقتی که می‌خواست برای استقرار حکومت خود شاهزادگان مزاحم را براندازد او را بیاد نیاورد.
دسته ها :
سه شنبه سوم 10 1387

اولین سرود ملی ایران به زمان قاجار برمی‌گرده. هر چند که این سرود مثل اینکه رسماً سرود ملی ایران نشد اما برای این هدف آهنگش ساخته شد. این آهنگ توسط یک فرانسوی به اسم موسیو لومر موسیقیدان نظامی اعزام شده به ایران و برای پیانو ساخته شد. البته یک بار در ورود مظفرالدین شاه قاجار به پاریس نواخته شد. در دوره حاضر شعری برای آن توسط بیژن ترقی نوشته شد و توسط ارکستر ملل ایران اجرا شد. من نمی‌دونم این سرود ملی کی اجرا شده و خواننده‌اش کیه، اما من هر موقع گوش می‌کنم احساس غرور می‌کنم و اشک تو چشمام جمع می‌شه، موهای تنم سیخ می‌شه!


نام جاوید وطن

صبح امید وطن

جلوه کن در آسمان

همچو مهر جاودان

وطن ای هستی من

شور و سرمستی من

جلوه کن در آسمان

همچو مهر جاودان

بشنو سوز سخنم

که هم آواز تو منم

همه جان و تنم

وطنم وطنم وطنم

بشنو سوز سخنم

که نواگر این چمنم

همه جان و تنم

وطنم وطنم وطنم

همه با یک نام و نشان

به تفاوت هر رنگ و زبان

همه شاد و خوش و نغمه زنان

ز صلابت ایران جوان

دسته ها :
دوشنبه دوم 10 1387

فرمان بزرگ کورش که به نخستین اعلامیه حقوق بشر نامبرده گردیده است ، براستوانه ای از گل پخته کنده شده و از این روی در تاریخ به " استوانه کورش " شهرت دارد.


از مفاد این فرمان که حاوی ارزشهای معنوی و تاریخی و نمودار انسان دوستی بنیانگذار حکومت هخامنشی است تا سال 1879 میلادی هیچگونه آگاهی در دست نبود.

تا قبل از سال مزبور حکومت هخامنشی و کورش بزرگ را تنها ازروی کتاب مقدس یهود ومدارک مورخان یونان ، آن هم به طور پراکنده ونابسامان وگاه آلوده با کینه توزی‌ می شناختند . این موارد برای پژوهندگان کافی نبود ، زیرا آنها نمی توانستند روح حکومتی را که برای نخستین بار پاره ای از آزادی ها را در دنیای کهن عنوان کرده و حقوق اجتماعی و سیاسی برای ملتهای مغلوب تعیین نموده است شناسند . تا اینکه در سالی که در بالا گفته شد ، در کاوش های با ستان شناسی خرابه های بابل در نزدیکی بغداد امروزی کتیبه آسیب دیده ای توسط سر راولینسون از زیر خاک بیرون آمد و راز سر بسته تاریخ را گشود و نشان داد که چگونه سو شیانت و دلاور مردی با دگرگونی جهش وار وضع اجتماعی ،سیاسی ،فرهنگی و اخلاقی را نه تنها در جامعه ایران و در میان شاهان آسیای باختری ،بلکه در سراسر جهان نوید داد و بکاربست . شبانی که در عصر ما و در هزارهای دیگر نیز درخور ستایش و مایه شگفتی است . این کتیبه اکنون در موزه بریتانیا نگهداری میشود .

 از مهمترین موارد این اعلامیه چنین است:

"منم کورش" شاه شاهان ،شاه نیرومند ،شاه بابل ،شاه سوم واکد ،شاه چهار مملکت،پسر کمبوجیه شاه بزرگ،شاه شهرانشان ،نواده کورش ،شاه بزرگ ،شاه شهرانشان ،از اعقاب چیش پش شاه بزرگ ،شاه شهرانشان ،از شاخه سلطنت جاودانه که سلسله اش مورد مهر خدایان و حکومتش به دلها نزدیک است.

هنگامی که من بی جنگ و ستیز وارد بابل شدم ،همه مردم قدوم مرا با شادمانی پذیرفتند . مردوک دلهای نجیب مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من اورا محترم و گرامی داشتم .لشکر بزرگ من به آرامی وارد بابل شد . نگذاشتم آسیب و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

اوضاع داخلی بابل و اماکن مقدسه آن قلب مرا تکان داد . فرمان دادم که همه مردم درپرستش خدای خود آزاد باشند و بی دینان آنان را نیازارند . فرمان دادم که هیچ یک از خانه های مردم خراب نشود . فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

اهالی این محل ها را جمع کردم و خانه های آنها را که خراب کرده بودند از نو ساختم و خدایان سوم راکد را بی آسیب به قلعه های آنها به گونه ای که قلبشان را خرسند دارد باز گردانیدم . صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم....

ارزش راستین و شکوهمند این اعلامیه حقوق و بزرگی این آزادی مذهب و هدایت و رهبری و احترام به شرافت و حیثیت انسانی به دست کورش هنگامی جلوه نمود پیدا میکند که ، بدانیم در قرن ششم پیش از میلاد و در زمانی نزدیک به زندگانی کورش درجهان چه می گذشت . تا پیش از حکومت کورش ،فتح یک شهر یا کشور به معنای نابودی و کشتار مردمان آن بوده است ، ولی وی سیاستی نو و انسانی بنیان نهاد.

برای آنکه دریافت اینگونه رفتارها آسانترشود و نیز سنجشی با اعلامیه کورش بزرگ انجام گیرد ،برای نمونه ( از میان چندین کتیبه برجای مانده ) سه کتیبه را که از کشور گشایان آن روزگار بر جای مانده است می آورم.

آسورنازیربال پادشاه آسور (سال 884 ق.م ) میگوید:

بفرموده آشور وایشتار خدایان بزرگ که حامیان من هستند با لشکریان و ارابه های جنگی خود به شهر گینابو حمله بردم و آن را به ضرب یک شست تصرف کردم – 600 نفر از جنگیان دشمن را بیدرنگ سر بریدم . سه هزار اسیر را زنده زنده طعمه آتش ساختم و حتی یک نفر را باقی نگذاشتم تا به گروگانی رود . کاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم و از آنجا به شهر طلا روان شدم . مردم این شهر از در عجز و الحاح در نیامدند و تسلیم من نشدند . لاجرم به شهرستان یورش بردم و آن را گشودم . سه هزار نفر را از دم تیغ گذراندم بسیاری دیگر را در آتش کباب کردم . اسرای بیشمار را دست و انگشت و گوش و بینی بریدم و هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم . از اجساد کشتگان پشته ها ساختم و سرهای بریده را بر تاکهای شهر آویختم.

بلی ،مشاهده میکنید که آسورنا زیربال مردمان را میکشد و آنها را به تاک ها می آویزد .ولی کورش خود تاکی بود که بر جهان سایه انداخت و مردم را درپناه گرفت.

در کتیبه آسوربانی پال (سال 645 ق.م ) میخوانیم:

"خاک شهر شوستان و شهر ما داکتو و شهرهای دیگر را به آشور کشیدم. درمدت یک ماه و یک روز کشور ایلام را با تمامی عرض آن جارو کردم . این مملکت را از عبور حشم و از نغمات موسیقی بی نصیب ساختم . به درندگان و ماران و جانوران کویر اجازه دادم که آن را سراسر فرا گیرند.

نبوکد نصر پادشاه بابل ( سال 556 ق.م) در کتیبه اش نبشته است:

“فرمان دادم که صد هزار چشم درآورند و صد هزار قلم پا را بشکنند. با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم . هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم . خانه را چنان کوفتم که دیگر بانک زنده ای ا ز آنها بر نخیزد. 

همان قدر که درجهان خبر سقوط بابل ، مرکز بزرگترین و نیرومند ترین و غنی ترین امپراطوری ها ، عجیب و بهت آور بود ، روش و سیاستی را که کورش پس از فتح شهر پیش گرفت و به تمامی بابل و همه مردم آن امان داد شگفت انگیز تر بود . سردار فاتح وارد شهر شد ، اما نه مانند فرماندهان فاتح پیش از خود که با یک شکوه فریبنده اهریمنی ، به شهرها قدم میگذاشتند ، بلکه با یک جلال و بزرگی و شکوه آسمانی . نه فرمان قتل عام داد ، نه آتش به خانه ای انداخت ، نه پوست کند ، نه پسر و دختری را سوزاند ، نه چشم و زبان در آورد و نه قلم پا شکست . آرامش و صلح و آزادی عنایت فرمود ، و فرمود تا پرستشگاه ها را بسازند و اسیران را از تنگنای زندان آزاد کنند . با خود شادی به همراه آورد و باورش انسانیت بود.

دسته ها :
يکشنبه اول 10 1387
X